Thursday, December 31, 2009
چند روز قبل از شهادت علی موسوی چه گفت؟
یکی از دوستان تعریف میکرد میگفت پنجشنبه که علی رو دیدم داشت میگفت که عاشورا مردم میان و منم میخوام برم تظاهرات! با خنده بهش گفتم علی میری تظاهرات نکشنت؟ بهم جواب داد : آخرش مرگه دیگه از این که بالاتر نیست! (توضیحات بیشتری نمیتونم بدم که اون دوستمون شناسایی نشه!)
Monday, December 28, 2009
در این عاشورا از کدام دسته بودیم؟
تو کدوم جبهه موندیم؟ رفتیم واسه آزادی جنگیدیم باتوم خوردیم که حسینی بشیم؟ یا رفتیم زدیم و کشتیم تا یزیدی بشیم؟ نشستیم تو خونه هامون تا کوفه ای بشیم؟ یا شب آخر وقتی چراغ خاموش شد رفتیم تو لونه هامون قایم شدیم؟ پدری رو دیدم که واقعا حسین وار اومده بود پسر خردسالش دستش رو گرفته بود و با لبخند شیرینش به همه وی نشون میداد یاد کی افتادین؟ من یاد علی اصغر افتادم! خانمی بود با مادرش بود که برادرش رو گم کرده بود و زینب وار دلواپس برادرش بود و داشت اشک میریخت و نگران که مبادا بلایی سرش بیاد ! جوونی رو دیدم که خودش رو انداخت جلو باتوم بسیجیها تا ناموس مملکتش رو کتک نزنند! یاد ابوالفضل افتادم . پلیسی رو دیدم که به مردم وی نشون میداد یاد حر ریاحی افتادم بسیجی هم دیدم که مردم رو میزد یاد خر افتادم میترسم تو آیینه نگاه کنم مبادا که چهره شمر رو ببینم!
حفظ محور امام حسین _ آزادی برای تجمعات پیش رو
دوستان توجه داشته باشند که تظاهرات ظهر عاشورا دلیل موفقیتش حضور در مرکز شهر و توانایی مردم پایین شهر و بالای شهر برای پیوستن به اون بود! متاسفانه شام غریبان در بلوار میرداماد ناموفق شد چون تظاهراتی که تو این محور حیاتی مرکز شهر بود به بالای شهر کشیده شد! در نظر داشته باشید برای تظاهرات پیش رو این محور رو حفظ کنیم!
Sunday, December 27, 2009
وعده ما تشییع پیکر مطهر سید علی موسوی خواهرزاده رییس جمهور میرحسین موسوی
تشییع پیکر مطهر سید علی موسوی خواهرزاده رییس جمهور میرحسین موسوی _ دوستان گوش به زنگ باشیم که شرکت کنیم!
مثلا ما بچه های موسوی هستیم مگه ما نبودیم که در مقابل ابتر خواندن موسوی عهد فرزندی با میرحسین و خانم رهنورد بستیم؟ پسر عمه ما رو کشتند ما همه باید شرکت کنیم
مثلا ما بچه های موسوی هستیم مگه ما نبودیم که در مقابل ابتر خواندن موسوی عهد فرزندی با میرحسین و خانم رهنورد بستیم؟ پسر عمه ما رو کشتند ما همه باید شرکت کنیم
چهار مجروح در بیمارستان نجمیه
چهار مجروح به بیمارستان نجمیه آورده شدند که متاسفانه یکی از آنها در گذشت! بیمارستان نجمیه وابسته به بیمارستان بقیه الله سپاه است و خانواده نیروهای مسلح در آن بستری میشوند! بیمارستان نجمیه تخصصی زنان و زایمان در تقاطع حافظ و جمهوری قرار دارد
Saturday, December 26, 2009
دعوت از تمام ایرانیان از هر مذهبی برای شرکت در راهپیمایی عاشورا
از تمام هموطنان عزیز چه کلیمی چه مسیحی چه زرتشتی و یا سنی و شیعه و ... دعوت میکنیم که فردا همراه هموطنان خویش برای آزادی ایران و جداسازی سیاست از دیانت با هم همراه شویم و با فریاد های آزادی طلبانه خویش نامهای خود را در دفتر تاریخ ثبت کنیم! به امید پیروزی
Friday, December 25, 2009
فاطمه رجبی رو بیخیال زرافشان رو بچسب!
یکی این زرافشان رو جمع کنه! الان تو تفسیر خبر برنامه داره! من موندم این واقعا زندانی سیاسی بوده و حامی دموکراسیه؟ از وقتی که شروع به حرف زدن جنبش سبز مردمی رو کوبوند! یاد حرف امیرعباس فخرآور افتادم که میگفت این تو زندان هم با بقیه زندانیان سیاسی درگیر میشد. این تیپ آدم ها اگه به قدرت برسند خودکامه میشوند چون تحمل قبول عقاید مخالف خود رو ندارند و سعی میکنند اونها رو بی ارزش نشون بدهند. برگشته میگه جنبش سبز هدف نداره! فکر کنم استفاده از اینترنت رو بلد نیست تا بیاد اهداف و خواسته های مردم رو بخونه!
Tuesday, December 22, 2009
پیکان شعارهای مردم در قم به سوی مقامات دولتی
در مراسم تشییع پیکر آیت الله منتظری مردم کمتر به طور مستقیم به خامنه ای حمله کردند و از او با نامهای معاویه یزیذ ذیکتاتور و ... یاد کردند اما مردم شعارهای تندی هم دادند که از آن جمله میتوان به "جنتی لعنتی تو دشمن ملتی" "تجاوز جنایت اژه ای کثافت" " حامی هرچی جانی صادق لاریجانی" و وقتی که شعارها اوج میگرفت و مثلا میگفتند " خامنه ای مرگت باد منتظری روحت شاد" و یا "درود برخمینی مرگ بر خامنه ای " فریاد " ضرغامی ضرغامی مردی نمایش بده" سر داده می شد!
Monday, December 21, 2009
Sunday, December 20, 2009
من فردا ساعت 5 صبح به سمت قم میروم
آقایون خانمها ما واسه فردا راهی شدیم. برنامه ام جور شده! فردا صبح ساعت 5 راه میفتم به سمت قم اگه کشتنمون حلالمون کنید! تنبلی نکنید پاشید بیاید
روز دوم محرم حسین علی به سوی خدا پرواز کرد!
امروز دوم محرم است. آیت الله حسینعلی منتظری در ایامی ویژه در دین اسلام به سوی خداوند بال گشود! امسال حسینمان از غمی که از ظلم یزید بر دلش بود و از صحنه هایی که دید و ای کاش نمیدید درگذشت. حسین ما زود تر از هرسال داغ عاشورا را تازه کرد. اعصاب غذا خوردن هم ندارم حالم خیلی گرفته است! نمیدونم چی بگم اگه کسی بود که حرف دل ما رو میزد و اون نیمچه آبرو رویی که واسه اسلام نگه داشته بود از بین ما رفت. امسال حسین ما منتظری و یزید ما خامنه ای . خامنه ای میبینم محبوبیت کی بیشتره! تو یا منتظری
فردا دوشنبه 9 صبح درمقابل دانشگاه تهران مراسم ختم برای منتظری
آیت الله منتظری دار فانی را وداع گفت مراسم ختم ایشان در تمام شهرها برگزار میشود. در تهران فردا دوشنبه ساعت 9 صبح مراسم این مرجع عالیقدر در مقابل دانشگاه تهران برگزار خواهد شد
Friday, December 18, 2009
شعار حکومتی
یه نکته جالب راجع به شعار خامنه ای کوثر است _ دشمن او ابتر است _ وقتی حضرت محمد از دست ابوسفیان که او را ابتر خطاب میکرد ناراحت میشه خدا این آیه رو نازل میکنه
انَّا أَعْطَيْنَاکَ الْکَوْثَرَ (1) فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَرْ (2) إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ (3)
ا به تو كوثر ( خير و بركت فراوان) عطا كرديم! (1)
پس براى پروردگارت نماز بخوان و قربانى كن! (2)
(و بدان) دشمن تو است ، که قطعاً بريده نسل و بىعقب است! (3)
پس نتیجه میگیریم که میرحسین نظر کرده خداست و از خامنه ای نسلی نمیماند (حکومتش چپه میشه!)
انَّا أَعْطَيْنَاکَ الْکَوْثَرَ (1) فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَرْ (2) إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ (3)
ا به تو كوثر ( خير و بركت فراوان) عطا كرديم! (1)
پس براى پروردگارت نماز بخوان و قربانى كن! (2)
(و بدان) دشمن تو است ، که قطعاً بريده نسل و بىعقب است! (3)
پس نتیجه میگیریم که میرحسین نظر کرده خداست و از خامنه ای نسلی نمیماند (حکومتش چپه میشه!)
Monday, December 14, 2009
Sunday, December 13, 2009
موفقیت حکومت در جریان پاره شدن عکس خمینی؟
در این که عکس خمینی توسط خود حکومت پاره شد شکی نیست . با اینکه اصلا از خمینی خوشم نمیاد این مطلب رو مینویسم. خوشبختانه جنبش سبز مردمی است و هیچ رهبری نداره ولی وجود شخص میرحسین موسوی و مهدی کروبی کمک بزرگی است. به نظر من میرحسین کاردرستی کرد که پاره شدن عکس خمینی رو ضد انقلابی نامید ولی متاسفانه جریاناتی پیش آمد که گویی حکومت پیروز شده است. عده ای از مبارزان سبز پس از این حرف میرحسین شروع به انتقاد از او کردند و حکومت از این فضا سو استفاده کرد و در غالب جنبش سبز به میرحسین توهین کرد. و هنوز هم سعی در ایجاد اختلاف در جنبش سبز دارد. در برنامه های تلویزیونی هم که حمله مستقیم به میرحسین موسوی شد_" پس در این شرایط گله کردن از میرحسین همان خواست حکومته" _و نباید سوتی بدیم. پیشنهاد میکنم فعلا از میرحسین حمایت کنیم تا این توطئه نیز نافرجام بماند. البته دانشجویان فهیم ایرانی نشان دادن که به این راحتی ها دم به تله نمیدهند
Friday, December 11, 2009
Monday, December 7, 2009
نامه ای به رییس جمهور اصلاحات
سال 1380 بود که سید محمد خاتمی برای دومین بار کاندید ریاست جمهوری شده بود. 9 یا 10 ساله بودم پدرم که از سال 76 خاطرات تلخ و شیرینی داشت من و داداشم با پیکان سفید یخچالیش که رو شیشه پشتش یه عکس از سید با نوشته یاس را پاس بدارید بود برد سمت مسجد جماران. از اون لحظه ها چیز زیادی یادم نیست جز اینکه پدرم برای داداشم که اون موقع رای اولی بود داشت خاطرات سال 76 رو که تو وزارت اطلاعات زندانی شده بود رو تعریف میکرد. بعدها فهمیدم که علت بازداشت پدرم حمایت از خاتمی در یکی از سازمانهای سپاه بوده. همیشه به اینکه پدرم سپاهی است افتخار میکنم.از بحث خارج نشم. یادمه قرار بود اون میتینگ خاتمی تو ورزشگاه حیدرنیا باشه که کنسل شد و افتاد مسجد جماران. رسیدیم اونجا متاسفانه نتونستیم وارد مسجد بشیم. اون بیرون وایستادیم. جوونها یار دبستانی رو میخوندند. من هم یه پسر توپولو و بودم و موهای مشکی لختی داشتم که ریخته بودم تو صورتم و یه عکس از آقای خاتمی دستم گرفته بودم که نصف هیکلم بود یه خانم پیری اومد دست کشید رو سرم با لهجه ارمنی گفت: خاتمی رو دوست داری؟ منم با خجالت جواب دادم بله. پدرم خندید به اون خانم گفت: پسرام به پدرشون رفتند. همین موقع یه خبرنگار خارجی که اونجا بود به من اشاره کرد که یه عکس ازم بندازه و یادم نیست چه جوری ازم عکس انداخت. یادمه یکی از تیر برق بالا میرفت یکی رو دیوار هر کی یه کاری میکرد که یه زاویه دید خوبی داشته باشه. سخنرانی که تموم شد سید از مسجد اومد بیرون و رفت تو ماشین. ماشین شاسی بلند سفید بود که نمیدونم سید با چه سرعتی با اینکه جلیقه ضد گلوله تنش بود رفت تو ماشین و سریع پنجره رو سقف رو باز کرد و اومد بیرون اول فکر کردم عکسشه ولی بعد دیدم نه خودشه. هی می پریدم بالا و پایین و واسه اش دست تکون دادم یکی از محافظ ها بغلم کرد و من تونستم با آقای خاتمی دست بدم یه دستی هم کشید رو سرم.همیشه چهره ای که از خاتمی داشتم یه آخوند مهربون و تیز و تند بود که همیشه میخنده.ولی جدیدا خیلی ازش نا امید شده بودم تا وقتی که تو انتخابات تقلب شد. دیدم نه سید همون سید دوست داشتنی و شجاع همیشگیه. بچه که بودم همیشه رییس جمهورم رو دوست داشتم چون واقعا خاتمی دوست داشتنی بود و هست. ولی الان دختر داییم که همسن اون موقع های منه هر وقت تلویزیون احمدی نژاد رو نشون میده روش رو برمیگردونه چون خیلی ازش میترسه.همه این حرفها رو زدم و خاطرات رو زنده کردم چون این عکس سید رو تو عید غدیر دیدم .
سید همیشه همین باش که هستی خاطرات شیرین من و امثال من. خاطره روزنامه هایی که پدر از دوم خرداد نگه داشته.خاطرات جوانانی که یار دبستانی رو میخوندند. خاطره عکسی هایی که رو شیشه ماشینها زده شده بود.خاطره مسجد جماران. ولی خاطره سرکوب 18 تیر نباش این بار
پشت جوونها رو خالی نکن (البته درک میکنم که شرایط اون موقع فرق داشت). اون موقع برادرم به تو رای داد ولی الان از من هایی که به موسوی رای داده اند و راهشون رو پیدا کردند حمایت کن. سید به خدا دلم خیلی گرفته به گذشته نگاه میکنم میبینم همه چیز بدتر شده کاغذی که روش اعلامیه چاپ میکنیم با فوت پاره میشه.شیری که میخوریم مزه آب میده . تو خیابون که راه میریم چون کتونیمون سبزه بهمون گیر میدند. اینها همه مشکلات اقتصادیه فشار روانی که رو ماست خیلی سنگینه.به خدا شبها گریه میکنم تا خوابم ببره . صورت خواهرم ندا میاد جلو چشمم. یاد مادر اشکان میفتم که چه جوری تو بهشت زهرا گریه میکرد. یاد شال سبز رو گردن سهراب میفتم. همه اینها یه طرف یاد خانم فهیمی که میفتم آتیش میگیرم. با مادرم رفته بودم بهشت زهرا و دیدمشون چه شخصیت بزرگواری چقدر مردمدار با چشماش گریه میکرد و با زبان از مردم تشکر میکرد که اومدند. سهراب همسن من بود. تورو خدا نزارید خونشون پایمال بشه.وقتی بی شرمی حسین شریعتمداری رو میبینم که چه جوری به ندا توهین میکنه وقتی بی شرمی کامران نجف زاده و دار و دسته بیست وسی رو میبینم که چه جوری رو قتل ترانه سرپوش گذاشتند خشم تمام وجودم رو میگیره. ولی خدا رو شکر که رییس جمهوری مثل میرحسین داریم و همیشه با بیانیه ها و نامه هاش ما رو آروم میکنه. خدا رو شکر مردم فهیم زیادی داریم و مبارزه به دور از خشونت رو سرلوحه کارشون قرار دادند.خدا رو شکر که امثال شما هستند تا نگذارند این خونها پایمال بشه. کارهایی رو که ما تو زنجیره سبز میکردیم سهراب هم انجام میداد. چه امید بی حد و اندازه ای تو وجودش بوده. وقتی اون نامردی که داشت شکنجه اش میداده از چی سهراب متنفر بود؟ از جوونیش؟ از اینکه مثل اون فکر نمیکنه؟ یا اینکه سهراب امیدوار بوده که میرحسین و خاتمی ارزش این دردها رو دارند؟امید داشته که اگه اتفاقی براش بیفته کروبی هم هست که مثل شیر از خون ریخته شده اش حمایت کنه؟ میدونم نوشته ام خیلی مبتدیانه است. هیچ سررشته ای از نگارش غیر از زنگ انشا ندارم. رشته تحصیلی ام هم در دبیرستان ریاضی فیزیک بوده. فقط میخواستم یادآوری کنم که جونهایی که کشته شدند همون هایی هستند که با پدر و مادر شون تو مبارزات انتخاباتی شما بچه های کوچیکی بودند که عاشق رییس جمهورشون بودند.
سید همیشه همین باش که هستی خاطرات شیرین من و امثال من. خاطره روزنامه هایی که پدر از دوم خرداد نگه داشته.خاطرات جوانانی که یار دبستانی رو میخوندند. خاطره عکسی هایی که رو شیشه ماشینها زده شده بود.خاطره مسجد جماران. ولی خاطره سرکوب 18 تیر نباش این بار
پشت جوونها رو خالی نکن (البته درک میکنم که شرایط اون موقع فرق داشت). اون موقع برادرم به تو رای داد ولی الان از من هایی که به موسوی رای داده اند و راهشون رو پیدا کردند حمایت کن. سید به خدا دلم خیلی گرفته به گذشته نگاه میکنم میبینم همه چیز بدتر شده کاغذی که روش اعلامیه چاپ میکنیم با فوت پاره میشه.شیری که میخوریم مزه آب میده . تو خیابون که راه میریم چون کتونیمون سبزه بهمون گیر میدند. اینها همه مشکلات اقتصادیه فشار روانی که رو ماست خیلی سنگینه.به خدا شبها گریه میکنم تا خوابم ببره . صورت خواهرم ندا میاد جلو چشمم. یاد مادر اشکان میفتم که چه جوری تو بهشت زهرا گریه میکرد. یاد شال سبز رو گردن سهراب میفتم. همه اینها یه طرف یاد خانم فهیمی که میفتم آتیش میگیرم. با مادرم رفته بودم بهشت زهرا و دیدمشون چه شخصیت بزرگواری چقدر مردمدار با چشماش گریه میکرد و با زبان از مردم تشکر میکرد که اومدند. سهراب همسن من بود. تورو خدا نزارید خونشون پایمال بشه.وقتی بی شرمی حسین شریعتمداری رو میبینم که چه جوری به ندا توهین میکنه وقتی بی شرمی کامران نجف زاده و دار و دسته بیست وسی رو میبینم که چه جوری رو قتل ترانه سرپوش گذاشتند خشم تمام وجودم رو میگیره. ولی خدا رو شکر که رییس جمهوری مثل میرحسین داریم و همیشه با بیانیه ها و نامه هاش ما رو آروم میکنه. خدا رو شکر مردم فهیم زیادی داریم و مبارزه به دور از خشونت رو سرلوحه کارشون قرار دادند.خدا رو شکر که امثال شما هستند تا نگذارند این خونها پایمال بشه. کارهایی رو که ما تو زنجیره سبز میکردیم سهراب هم انجام میداد. چه امید بی حد و اندازه ای تو وجودش بوده. وقتی اون نامردی که داشت شکنجه اش میداده از چی سهراب متنفر بود؟ از جوونیش؟ از اینکه مثل اون فکر نمیکنه؟ یا اینکه سهراب امیدوار بوده که میرحسین و خاتمی ارزش این دردها رو دارند؟امید داشته که اگه اتفاقی براش بیفته کروبی هم هست که مثل شیر از خون ریخته شده اش حمایت کنه؟ میدونم نوشته ام خیلی مبتدیانه است. هیچ سررشته ای از نگارش غیر از زنگ انشا ندارم. رشته تحصیلی ام هم در دبیرستان ریاضی فیزیک بوده. فقط میخواستم یادآوری کنم که جونهایی که کشته شدند همون هایی هستند که با پدر و مادر شون تو مبارزات انتخاباتی شما بچه های کوچیکی بودند که عاشق رییس جمهورشون بودند.
امیر
اولین شانزدهم آذر سبز
Subscribe to:
Posts (Atom)