پیام امیر

به خون بهای تو خون سیاه جلاد است


Balatarin

Friday, February 26, 2010

فوتبال آخر

شب 21 بهمن تو باشگاه بودیم.بچه ها با همدیگه روبوسی کردند و خداحافظی ها و حلالیت طلبی ها شروع شد.گریه کردیم که شاید همدیگه رو دوباره نبینیم.22 بهمن شد.رفتیم کتک خوردیم و زدیم و برگشتیم. آمار تلفات :1 بازداشتی و بقیه مجروح.
به زور رفیقمون رو از بازداشتگاه کشیدیم بیرون.
امشب 7 اسفند تو باشگاه بودیم.ولی اینبار خداحافظی که از هم کردیم با امید به آینده بود. امشب با همه چیز خداحافظی کردم تا تیرماه  با فوتبال با رفقا با سیاست و دیوار نویسی و  ...
ولی با دو چیز نتونستم خداحافظی کنم یکی سارام بود که جونم رو براش میدم یکی هم وبلاگم بود.نه به خاطر اینکه مال منه دوستش دارم نه! چون دوستای خوبی توش دارم نمیتونم باهاش خداحافظی کنم.
من که آرزوم بوده که یه خواهر گل داشته باشم حالا که خدا بهم لطف کرده و دو تا آبجی با معرفت باحال مثل دنیا و صدف داده چه جوری ول کنم برم؟ (البته ناخواسته داماد دار هم شدیم)
بردیا عزیز یوسف یا همون کلاغ خودمون گیگا باوفا گرین لیدر و ... نمیشه با اینها خداحافظی کرد.
از امشب به بعد هفته ای میام تو وبلاگم ولی میام.طاقت دوری این دوستان رو ندارم!
تیرماه که کنکور دادم باز میام و با پتانسیل بیشتر! شاید تا اون موقع بچه ها با دنباله آشتی کردند یا شاید خودنویس رو ترکوندند.
با اینکه باز میخوام بهتون سر بزنم ولی فکر کم دیدنتون هم عصابم رو خورد میکنه!
دستم هم خوب شد دو روز پیش از تو گچ در آوردمش.
آشتی هم کردم (کسانی که در جریان اند)
دوستون دارم هوارتا _ عاشقتونم هزارتا
بی معرفت بازی در نیارید مارو از یاد ببریدا!!!

اینم عکس من و چندتا از بچه های اکیپ پس از فوتبال 21 بهمن
پایینه که کله اش رو شکم اون یکیه منم!

میخوام تا آخر تیرماه رژِم رو عوض کنیدا!!! من کنکور دادم انرژِی ام زیاده یوهو جوگیر میشم

Monday, February 22, 2010

بیانیه مهدی کروبی

مهمترین قسمت این بیانیه به نظر من این بود:


اما سوی دیگر، گرایشی است که شما را با همه تنوع و رنگارنگی اعتقادی‌تان، فارغ از ویژگی‌های جنسیتی و قومیتی و فرهنگی و طبقاتی، به رسمیت می‌شناسد. گرایشی که مردم را نه صرفا به میدان آزادی، بلکه به نشستن سر سفره آزادی فرامی‌خواند.


در همین چند سطر از بیانیه ما به چند انتقادی که از رهبران اصلاح طلب میشود پاسخ میدهیم:
حمایت از حقوق ایرانیان با داشتن هر نوع اعتقاد دینی مذهبی
حمایت از حقوق زنان و مردان و برابری جنسیتی : شاید بگید که به این صراحت بیان نشده ولی وقتی کلمه فارغ از ویژگی های جنسیتی میاد به نظر من معنی دیگه ای نمیتونه داشته باشه
حمایت از حقوق قومیت ها و فرهنگ های خاص مردم مختلف ایران چه رسوم و فرهنگ های دینی چه قومی
حمایت از تمام اقشار جامعه چه به قول معروف بچه جنوب شهر باشه چه مرفه بی درد باشه از کدام طبقه اقتصادی یا فرهنگی بودن در جامعه سبب تمایز در حقوق و برابری نیست یعنی در مشی  جنبش سبز شعار "همه باهم برابرند ولی بعضی برابر ترند" جایی ندارد.



دو پیشنهاد مهدی کروبی برگزاری راهپیمایی و برگزاری همه پرسی

 تابلو است که هیچکدومشون عملی نیستند. یعنی عمرا حکومت مجوز راهپیمایی بده و اگه بده هم یا نیروهاش رو میفرسته اون وسط خرابکاری کنند یا یه بمبی چیزی میزارن تو جمعیت و میگن کار منافق ها بوده تا زهرچشم بگیرند
همه پرسی برای شورای نگهبان هم که عمرا در نظام اسلامی امکان پذیر باشه! یعنی شورای نگهبان که بازوی اجرایی رهبری رو حذف کنیم؟ ای ضد انقلاب , عامل دست موصاد و ...

با این دو پیشنهاد برای بار دیگر نشان داده میشه که جریان حاکم هر حرفی که از اصلاح میزنه چرت و پرته! و برای بار دیگر به طرفداران جنبش سبز امکان میده که در کل کل های سیاسی از این موضوع در خصوص ترس حکومت از جنبش سبز استفاده کنند.

سر مساله راهپیمایی هم که به نظر من جریان حاکم و اقتدارگرایان رو خوب ضایع کرد! دمش گرم

متن کامل بیانیه

سهراب جان , تولدت مبارک داداش

سلام داداش. خوبی؟ میگن خدا خیلی به شهیدها حال میده راسته؟
یادمه بابام وقتی مادرش فوت کرد خواب مادرش رو دید و تو خواب از همه اموات ازش پرسید ولی تا از دوستاش که تو جبهه شهید شدند پرسیده بود مادرش بهش گفت که اونها مقامشون خیلی بالاست و ما نمی تونیم اونها رو ببینیم!


میگن شهیدها زنده اند. یعنی الان میشنوی من چی میگم؟ ندیدمت هیچوقت ولی هر وقت عکست رو میبینم گریه ام میگیره. در اتاقم رو قفل کردم که کسی نبینه دارم گریه میکنم و مینویسم. یه سال اختلاف سنی بیشتر نداریم. یعنی تو بزرگتری.همیشه فکر میکردم بیام سر قبرت راحت میتونم گریه کنم و باهات درد و دل کنم. درسته همدیگه رو نمیشناسیم ولی خب دردمون درد مشترک بود. ولی نشد.اومدم سر قبرت و نتونستم چهار زانو بشینم  پایین پات نتونستم  بشینم و یه دل سیر گریه کنم! نتونستم  دو تا انگشتم رو بزارم رو سنگ قبرت و یه فاتحه خشک خالی بخونم.آخه پسر چیکار کردی که از قبرت هم میترسن؟ چیکار کردی  که 5 تا گردن کلفت همیشه اطراف قبرت راه میرن و از هرکی که میاد اونجا عکس میگیرن و هرکی بشینه سر قبرت رو بلند میکنند و ازش بازجویی میکنند؟ چیکار کردی که بچه 8 ساله با باباش میاد سر قبرت گریه میکنه تا پیرمرد 80 ساله!   وقتی مادرت رو میدیدم که داره از تو حرف میزنه احساس شرم می کنم.حتی روم نمیشه به تلویزیون نگاه کنم.تا مادرت رو میبینم میگم من و امثال من چه جوابی داریم به ایشون بدیم؟ بشینیم تو خونه تا یکی بیاد رژیم رو عوض کنه؟ این جواب خون سهراب و اشکان هستش؟ فردا نمیتونم بیام بهت سر بزنم و تولدت رو تبریک بگم.از صبح تا غروب کلاس دارم.پیش دانشگاهیم.آره یادمه تو هم پیش دانشگاهی بودی.کنکور داشتی ولی همون موقع که بقیه نشسته بودند سر جلسه کنکور تو یا زیر شکنجه بودی یا پیش خدا!
داداش منو ببخش.توروخدا من رو ببخش خیلی کوتاهی کردم در حق خون تو و اشکان.نامردی شما برید و واسه ما شهید بشید ولی من بی تفاوت بشینم زندگیم رو کنم..نمیتونم دیگه بنویسم.تولدت مبارک!

Saturday, February 20, 2010

سلمونی


سلام. امروز داشتم از مدرسه میومدم که  عباس (پیرایشگر محلمون) جلو مغازه اش وایستاده بود و من رو دید. دستش رو بلند کرد گفت : حاج آقا (فامیلیم رو صدازد) از این طرفها یاد ما نمیکنی؟ منم رفتم سمتش گفتم مخلصیم عمو عباس ما کوچیکتیم . 5 دقیقه نوشابه واسه هم باز کردیم و بعد عباس گفت حاج امیر بیا یه چایی بزنیم تو مغازه ما هم که تو رو دربایستی گیر کرده بودیم گفتیم باشه داداش بریم. رفتیم تو مغازه تا یه لیوان چایی رو بخوریم از فوتبال پرسپولیس و علی دایی گفتیم تا سیاست و چهارشنبه سوری. یوهو بر گشت گفت حاجی بیا موهات رو کوتاه کنم. منم گفتم باشه یه ذره مرتبش کن و این حرفها. آخه من موهام خیلی بلنده و زیاد دوست ندارم برم سلمونی که کوتاهشون کنم. رفتیم نشستیم رو صندلی سلمونی و طبق عادت بچگی خوابمون برد از خواب که بیدار شدم دیدم از ته تراشیده! گفتم عباس مو زدی یا تر زدی؟ بنده خدا چشاش 4 تا شد! منم دیدم ناراحت شد خندیدم گفتم شوخی کردم عمو خیلی وقت بود هوا به کله ام نخورده! خلاصه  پا  شدیم بیایم دوباره تعارف ها شروع شد و به زور یه پولی دادیم به عمو عباس یا عباس تر زن (که امروز این لقب رو بهش دادم)

رفتم در خونه رفیقم که ازش کلاه بگیرم تا روم بشه برم این ور اونور دیدم اومده بیرون میگه امیر بدو که بابام اومد. گفتم چی گفت بیا بریم تو پارک بهت میگم. ماهم دویدم و از دست باباعلی فرار کردیم وقتی دیگه بیخیال ما شد علی از زیر کاپشنش یه اسپری در آورد گفت بابام این رو پیدا کرد داشت از اونجا دارم میزد.میگه بچه تو رو چه به شعارنویسی! هیچی دیگه  من که کچل کردم و باد خورده به کله ام علی هم که همینجوری قاطی بود طفلکی افتادیم تو خیابون ها شعار نویسی از دیوار خرابه تا دستشویی مسجد رو با شعار " مرگ بر خامنه ای" مزین کردیم. اینم از شاهکار امروزم!

1 اسفند 88

Friday, February 19, 2010

ما با همیم دوباره (کلیپی برای چهارشنبه سوری سبز)



ا

بارون

سلام امروز تهران یه بارون خیلی خفن گرفت و منم مثل بچگیهام دویدم تو کوچه تا خیس خالی بشم.قبلا ها مادرم و بابام میومدن و من رو از کوچه میکشیدن تو خونه ولی این دفعه از پشت پنجره نگام کردن.وقتی اومدم تو نگاهشون عوض شده بود.چرا سن که بالا میره آدم کارای بچگیش رو بکنه عجیب میشه؟
خدا چه حالی امشب داد. حال اساسی!کاشکی میتونستم زیر بارون قدم بزنم ولی تا مچ پا آب بالا اومده بود و کتونیم خیس خالی شد.تازه سرما هم خوردم!


کاشکی میشد چندتا خیابون برم اونورتر! رعد و برق شدید بود و بیشتر آدم یاد آهنگ های متال میفتاد ولی زیر بارون این آهنگ از ایلیا منفرد اومد تو سرم:
بارون می زنه روی گونه هام
می باره روی شونه هام بارون
بارون میاره برام یادت رو
گرمیه خاطراتت رو بارون
وای از این گذر دورون

 ای تو بهار من ، ای تو دلدار من
بی تو خزون شده آخره کار من
طی شده عمر من پشت این پنجره
بغض ابر های دل ، ریخته تو حنجره


اگه میخواهید گوش بدید و متن کاملش رو بخونید برید اینجا
جمعه 30بهمن 88

Thursday, February 18, 2010

خودنویس

بچه های معترض دنباله پایه اید بریم تو خودنویس با همون نامهای کاربری عضو بشیم؟! من رفتم و همون greenboys هستم!
http://www.khodnevis.com/

روش تهيه گلاب

این پست تقدیم میشود به دنیا خانم و احمد آقا
بعضی ها حوس شله زرد کردن و گلاب ندارن این هم روش تهیه گلاب :


مراحل کار بدين صورت است که ابتدا کتري بزرگي را بر روي اجاق گاز قرار دهيد . دهانه کتري را توسط لوله اي به داخل بطري بزرگ شيشهاي متصل نمائيد . اين لوله بايد به ميزان کافي طويل باشد زيرا مابين راه کتري به بطري شيشهاي ,ظرفي پر از آب سرد بايد قرار داده شود و لوله رابط از ميان آب درون اين ظرف عبور کند. داخل کتري را تا نيمه پر از گلبرگهاي رز کرده وتا اندازه اي داخل آن آب مي ريزيم که روي گلبرگها پوشيده شود , سپس گاز را روشن کرده و بگذاريدآب کتري جوش بيايد. وقتي آب کتري تقريبا تمام شد حرارت دادن را متوقف کنيد و محتويات با قيمانده در لوله را به آرامي داخل بطري بريزيد . محصول بدست آمده گلاب نام دارد.


منبع

B+

یادتونه گفتم آپاندیس ام رو عمل کردم مامانم واسه ام شوله زرد پخت؟ (الان دنیا موهاش رو میکشه از دست این شوله زرد) یاد اون موقع افتادم رفتم پرونده عمل جراحی ام رو دیدم فهمیدم گروه خونی ام B+ است. تا الان نمیدونستم!
امروز خیلی خوشحالم. دلیلش رو تو وبلاگم نمیتونم بنویسم فقط دعا کنید که کارام پیش بره! شنبه یه مشورت با یکی از دوستام بکنم و ببینم چه حرکتی انجام بدم! بوی سیب و امیر غریب و ...
امروز مثل همیشه فقط یه اتفاق خیلی خوب افتاد( بقیه ماجراها در حد خوب بودند).خدا رو شکر
باز هم بحثهای سیاسی تو کلاس باز درگیری لفظی دانش آموزن با هم و با معلم و عجیب تر از همه اینکه من امروز ساکت موندم و فقط گوش کردم اون هم نصفه و نیمه. حرفهای تکراری جر و بحث های تکراری باز هم کم میارن ولی فرداش دوباره وسه آدم شاخ میشن! الآن قانع شدند ولی میرن پایگاه بسیج یه brain wash میرن و فردا همون خری هستند که بودند.
کلا بحث های سر کلاس های دین و زندگی همیشه تکراریه! دانش آموزها میخوان یه مجوز شرعی واسه ارتباط با دوست دخترشون بگیرن حالا یا ماچ و موچ یا اس ام اس.معلم ها هم ما رو از زمین و زان میترسونند و  سعی دارند از این محارب ها ذوب شده بسازند.آخر سر هم نه ما ذوب میشیم نه اونها مجوز شرعی میدن ولی رابطه ها ادامه داره!
یه روز بابام داشت از زمان شاه میگفت: اون زمان کتابهای دینی ما راجع به احکام دینی بود الان همه اش راجع به اثبات وجود خدا و حق حاکمیت ولی فقیه هست.اول همه کتابها زمان ما عکس شاه بود زمان شما عکس خمینی هستش.اون زمان وقتی رو در و دیوار مدرسه شعار مینوشتیم جشنواره برگزار میشد الان شما هرچی مینویسید پاک میکنند ولی باز جشنواره میگیرید و مینویسید.
وقتی دارم میام خونه یه مسیری رو پیاده میام(آخه چند وقته چاق شدم خفن) در و دیوار ها رو میبینم ساختمون های نو ساز و قدیمی چهره مردم همه غمگین اند.گربه ها حس میو میو ندارن سنگ نمای ساختمون های تازه ساز رنگ و رو رفته است.هنوز یه فاضلاب درست این مملکت نداره!از تو پارک رد میشم دختری که همیشه پاچه هاش رو بالا میزنه تا مچ پاش معلوم بشه ومیشینه رو صندلی منتظر مشتری یه چشمک میزنه ولی ته دلش راضی به کارش نیست.کاش میتونستم بهش کمک کنم تا همچین بلایی سر خودش نیاره!
باغبون فحش و بد بیراه میده به بچه هایی که دارن با یه تیکه چمن حال میکنند. یه بار میخوام بهش بگم پدر جان شما در جوانی حال و هول خود را کردید حالا تا نوبت به اینها رسید بازی رو زمین و چمن خدا به اجازه احتیاج داره؟ از خیابون رو به روی پارک رد میشم میرم  جلو مغازه ها: چاپ اعلامیه ترحیم _ بستنی فروشی فلان _ ورود آقایان ممنوع!!! _ پیتزا فان همراه با پیک رایگان _ طلا فروشی .... و انقدر میرم تا میرسم به یه دیوار سیمانی. ولی بهترین قسمت اونجاست یه دیواری که هرگوشه اش یه رنگه ولی یه جمله اش تو چشمه : سراومد زمستون... دمش گرم هرکی اون رو نوشته هر سری میرسم بهش یه انرژِ خوف میگیرم جالب اینکه فقط یه بار نوشته شده و هیچ کس پاکش نکرده. ولی رنگهای مختلفی که نصفه و نیمه به دیوار زده شده نتونسته شعارها رو بپوشونه : مرگ بر دیکتاتور _ 10 میلیون 20 میلیون رای ندادیم به میمون و ... میرسم خونه ساعت تقریبا 6 بعد از ظهره حالا همه فکر و ذکرم فردا صبحه...
از گروه خونی رسیدم به کجا!!!! خودم تو کفم!
29 بهمن 88

Wednesday, February 17, 2010

تقلب

سلام . امروز برای اولین بار یه تقلب کلفت کردم! تو این 12 سال درسی که خوندم همیشه میرسوندم ولی این بار شراکتی کار کردم. هم رسوندم هم دید زدم.امتحان فیزیک بود عجب امتحان خری هم بود! برگه ام رو دادم به رفیقم اون واسه ام بنویسه اون هم همین کار رو کرد. امروز با سلام و صلوات امتحان فیزیچ رو دادیم حالا خدا کنه 5نمره مستمر رو بگیرم!
دهن دبیر دین و زندگی رو هم آسفالت کردم.فکر کنم تو درسش بیفتم! از در که داشت میرفت بیرون گفت دارم برات!
سابقه افتادن تو پرورشی رو دارم.الکی بحث سیاسی را میندازه کم میاره نمره نمیده. بی جنبه!
کلا تو همه این سالها با معلمهای ذوب شده مشکل داشتم.مخصوصا زمانی که راهنماییمون رو تو مدرسه سپاه گذروندیم.
راستی یه مرگ بر خامنه ای گنده هم بالای تخته کلاسمون نوشته بودن کار هرکی بود دستش درد نکنه بعد از چند روز مدرسه رفتن چه حالی میده!
یکی از دوستام که میاد وبلاگم رو میخونه میگه چرا دیگه سیاسی نمینویسی بیخیال شدی؟
در جوابش میگم که من تو پستهای قبلی همه حرفام رو زدم از موضع ام هم کوتاه نیومدم هر بحث سیاسی هم بشه پایه ام ولی میخوام وبلاگم رو یه ذره شخصی تر کنم. آخه رویای سبز من شامل کشورم و خودمه.میخوام بقیه بیشتر من رو بشناسند تا وقتی یه حرفی میزنم قبوال کردن یا رد کردنش راحت تر براشون باشه!
البته حرفهای که من میزنم دلنوشته های یه کله شق 18 ساله است و بیشتر کسایی که میخونند به سادگی از کنارش میگذرند ولی خوب وقتی تظاهرات اعتراضی کم میشه آدم مجبوره بیاد تو اینترنت دیگه!
میخوام بگم علیرضای عزیز (یا همون ترکه خودمون) من بین همه آدم های دنیا از همه بیشتر با تو درد دل میکنم و تو هم همینطور از برادر به همدیگه نزدیک تریم ولی شاید اون حرفها رو هم اینجا بزنم چون اینجا کسی من رو نمیشناسه! دلیلی نداره که من همه اش سیاسی بنویسم.
مگه من و تو همیشه راجع به سیاست میحرفیم؟ از سیاست تا موسیقی و ... حرف میزنیم. اینجا هم میخوام با بقیه همینجوری باشم!

Tuesday, February 16, 2010

خاطرات شمال

خدمت بچه های خارج نشین (به خصوص دنیا خانوم) عزیز عرض کنم که دفعه قبل با پست شوله زردم خیلی حالتون رو گرفتم و حال کردم (خنده های شیطانی) امروز میخوام خاطرات شمال رو براتون زنده کنم. با اینکه خیلی خسته بودم ولی سفر حال داد چندتا عکس از جاده هراز و محمود آباد و نور (پارک جنگلی سی سنگان) واسه تون میزارم تا یاد گذشته ها کنید!

!برای بهتر دیدن تصاویر روی آنان کلیک کنید!


جاده هراز










پارک جنگلی سی سنگان (نور)




ساحل دریا (محمود آباد)

این هم رفیق جدیدمه!!!

ولی اینها فقط قسمت های خوب بود هنوز مردم دارن با بدبختی زندگی میکنن شاید باورتون نشه ولی عکس زیر خرابه نیست بلکه خونه ی یه خانواده ایرانیه!

Saturday, February 13, 2010

شوله زرده یا شعله زرد؟!

هرچی هست اسمش باشه.فقط میدونم که یه سال تموم باید منتظر باشم تا مامانم 28صفر بپزه! فقط هم شوله(شعله)زرد مامان! اووووووم!!! خیلی خوشمزه است هیچکس مثل مادرم نمیتونه بپزه! یادمه فقط یه بار غیر از 28 صفر درست کرد اونم وقتی بود که آپاندیسم رو عمل کرده بودم و از بیمارستان مرخص شدم ازم پرسید چی میخوای بخوری؟ گفتم قرمه سبزی گفت دکتر گفته سوپ و آش این چیزها بخوری. منم یه لبخند شیطانی زدم گفتم : شوله زرد!!!
اون موقع برای اولین بار پارتی بازی شد. و شوله زرد پخته شد. ولی شوله زردهای 28صفر یه چیز دیگه است. شب قبلش من و داداشم باید بریم انباری اجاق گازها رو برداریم دیگ ها رو برداریم بشوریم (یه ذره هم همدیگه رو خیس کنیم) اجاق ها رو وصل کنیم.همسایه ها بیان کمک بشینیم برنجها رو پاک کنیم. زعفرون که همیشه دقیقه نود باید با موتور بریم در خونه رفیق بابام ازش بگیریم بیاریم! گلاب هم حکایت مشابهی داره با این تفاوت که باید با ماشین بری بیاری
بهترین قسمتش خلال پسته و بادومه! همیشه دو برابر نیاز تهیه میشه چون دو تا موجود به اسم امیر و مهدی هستند که بهش دستبرد بزنند!
خوشبختانه دارچین و روغن همیشه هست و هیچ مشکلی برای ما در تهیه اش پیش نمیاد!
حالا باید بریم بخوابیم و منتظر باشیم تا ساعت 5 صبح مامان بیاد بیدارمون کنه!
برنج رو از خونه ببریم تو پارکینگ این رو ببر و اون رو بیار. آب رو بزارید تا جوش بیاد و ...
ساعت 12 ظهر اون موقع است که کارت تازه شروع میشه بشین. ظرف های شوله زرد رو  تزیین کن! کی حال داره ببره پخش کنه؟ جواب :  امیر همیشه در صحنه!
این آپارتمان اون آپارتمان. با همه سلام و احوال پرسی کنی و بالاخره کوچه تموم شد. حالا یکی میگه واسه فامیلها مونده! منم داد میزنم : ولشون کن بده به این مردم تو کوچه خیابون. مامان میگه : زشته پسر عمه ات عاشق شوله زرده! من میگم : زنگ میزنم بیاد ببره! مامانم میگه : لذتش به اینه که ما ببریم در خونه فک و فامیل و بالاخره مامان ما رو قانع میکنه که سوار ماشین بشیم و بریم در خونه فامیل.
ولی امسال این مراحل رخ نداد چون مهدی (داداشم) نیست! یعنی هست ولی اینجا نیست. الانه که موجود دیگر به اسم  نیروی کمکی  یا همون پسرخاله محترم مورد نیازه!
کارام الان تموم شده یاد نت افتادم دیدم شوله زرد نیست. یعنی تموم شده ؟! گفتم: مامان شوله زرد نداریم؟ مامان گفت: تو اون قابلمه یه ذره واسه ات گذاشتم منم رفتم یه ذره دارچین روش ریختم و ازش عکس انداختم تا بزارم اینجا دلتون آب بشه! (متاسفانه پسته ها رو قبلا خورده بودم و به همین دلیل یه ذره بهتون رحم کردم و روش خلال پسته نریختم)

برای کسانی که به کوچ کاربران بی توجه اند

وقتی ما اعتراض میکنیم که مدیریت ضعیف دنباله به ضرر خودشه به ما اهمیت نمیده! نگاه کنید در لیست لینکهای مورد بحث با 3 یا 2 نظر لینک میاد اما زمانی که گیگا المن چیستا دنیاایرانی و .... قهر نکرده بودند گاهی اوقات با 20 نظر به زور لینک میومد تو فهرست.حالا ما هی حنجره مون رو پاره کنیم که قدر این کاربرای فعال رو بدونید ولی شما توجه نکنید.میبینم روزی رو که دنباله با همون قلب بندی بچه گونه اش و بدون تبلیغ باشه و کاربرای فعالش آریسچن و منوچهر و عاشق رهیر و ایران فوتبال و ... باشند!
یه زمانی قرار بود دنباله رقیب بالاترین باشه : http://balatarin.com/permlink/2008/1/30/1219955

ولی تا چند وقت دیگه باید با آگاه ترین و والاترین رقابت کنه!



Friday, February 12, 2010

برای مردمی تر شدن چه کارهایی باید بکنیم؟!

اول این نکته رو بگم که هر کی از جنبش سبز انتقاد نکنه و راهکار نده بزرگترین خیانت رو کرده حتی اگه فکر کنه که با این کارش امید رو تو جنبش زنده نگه میداره. انتقاد ما نشونه این نیست که ما ناامیدیم بلکه نشون واقع بینی ماست ما هم مثل کودتاچیا میتونیم چشممون رو ببندیم و از شکوه حرف بزنیم ولی مثل کودتاچیا نابود میشیم. جنبش خیلی مردمی شده تو هرتاکسی میشینی میتونی این رو بفهمی ولی چندتا کار باید تو محیط مجازی و حقیقی انجام بدیم (به نظر من) :
1 _ آواتور هامون رو به نقش شهدای جنگ ایران و عراق تغییر بدیم. مطمئنا اون دلاورها اگر الان بودند از ما حمایت میکردند همونجوری که خانواده هاشون الان با ما هستند من چند تا عکس آماده کردم که اندازه اش رو دنباله قبول میکنه (بیایید تو لینک)
2 _ تظاهرات هایی مثل روز عاشورا که در مرکز و جنوب شهر هست رو به بالای شهر نکشونیم. این اتفاق برای شام غریبان امسال افتاد که متاسفنه تظاهرات توی مرکز و جنوب شهر رو به میرداماد کشوندند.
3 _ جوگیر نشیم. میریم تظاهرات میبینیم زیادیم یوهو جوگیر میشیم میگیم بعد از ظهر فلان جا بعد که جمعیت کمی میاد تا میخوریم میزنندمون
4 _ روزهایی غیر از تاریخ تقویمی برای تظاهرات بزاریم. چرا همه اش 13 آبان و 16 آذر و 22 بهمن و سیزده بدر و چهارشنبه سوری؟ مثلا بگیم 15 اردیبهشت یا 9 خرداد یه تاریخی رو بزاریم و از دو ماه قبل برنامه ریزی وسیعی کنیم. مطمئنا حکومت واسه سرکوب میاد ولی خوب اون روز مال ماست نه مثل 22 بهمن که حکومت جمعیتمون رو بدزده و سرکوبمون کنه!

تذکر : این حرکت باید با فشار بر روی موسوی و کروبی جهت اعلام یک تاریخ مشخص انجام بشه یا اینکه ما اعلام کنیم و اونها ازش حمایت کنند و مطمئنا با اعلام این دو نفر یا حمایت این دو از این حرکت جمعیت بسیار بیشتری به خیابان ها میان درست مثل قبل از انتخابات
5 _ وقتی با مردم صحبت میکنیم سعی کنیم از اول لحاظ اقتصادی  حکومت رو بکوبیم بعد از این نظر که به جون مردم اهمیت نمیده و متهم به دروغ گویی کنید مثائل هسته ای و عدم کفایت دولت در تهیه بنزین مصرفی و یا ساخت پالایشگاه کافی کلاهبرداری روسیه سر نیروگاه هسته ای و عدم دخالت دولت و اینکه فقط برای پز های سیاسی داره پول مردم رو به باد میده و با دروغگویی سعی داره به مردم بقبولونه که کارهاش داره درست پیش میره و بعد از اون انتقاد سیاسی کنید مستقیما (بدون طی این مراحل) انتقاد سیاسی نکنید چون برخی فکر میکنند به مذهبشون دارید توهین میکنید. سعی کنیم مثالهای مذهبی بیاریم تا قشر مذهبی رو روشن کنیم
6 _ به هیچ عنوان دروغ نگیم! اگر جایی کم آوردیم سعی کنید بحث رو عوض کنید ولی دروغ نگید این خیلی مهمه
7 _ انتقادهای به جا رو بپذیریم!
دیگه چیزی یادم نمیاد این هم یه سری عکس برای آواتورهامون از شهدا

شهید باکری


شهید همت

شهید چمران

شهید جهان آرا


این عکسها در اندازه 100 پیکسل در 100 پیکسل هستند و به آسانی در قسمت ویرایش میتونید بزاریدش جای آواتورتون!

Thursday, February 11, 2010

فقط میگیم جنبش رهبر میخواد

فقط این حرف رو میزنیم. بعضی ها میگند : فقط علیحضرت رضا شاه دوم لایق رهبری جنبش سبزه. بعضی ها میگن : خلق جهان بداند مسعود رهبر ماست. و ما جنبش سبزی ها میگیم رهبر نمیخواهیم. موسوی و کروبی فقط پیرو مردم اند. ولی انصافا چه رهبر تنهایی است  میر حسین موسوی تمام راهکارها رو جلوی پای ما گذاشت صدها بار از سیاست هاش انتقاد کردیم ولی دیدیم جواب داد با این حال هنوز بهش اطمینان نکردیم. به خدا موسوی از موضع اش کوتاه نمیاد. کروبی دیگه عمرا سازش کنه ولی ما که قبول نمیکنیم میگیم اینها از خود نظام اند. مگه گورباچف از نظام سیاسی شوروی نبود؟ پدرجان وقتی موسوی میگه با حفظ هویت برید یعنی چی؟ منظورش این نیست که بریم تو دل نیروی های پلیس بعد از  ترسمون هیچی نگیم یعنی از اون موقع که از خونه راه افتادی با نشون سبز برو همون جاهایی که قرار گذاشته بودی! میخوای بری صادقیه؟ برو اونجا شال سبزت رو در بیار نه اینکه بری اونجا وایسی هی از این ور هل بدنت اونور و از اونور به این ور.بیایید به میرحسین و کروبی اعتماد کنیم به خدا لایق رهبری جنبش هستند. کی رضا پهلوی یا مسعود رجوی یا نوری زاده تونستند یک هزارم این جمعیت رو بیارن تو خیابون؟ حالا که این فرصت رو داریم از دستش ندیم. یه حمایت قاطع از موسوی و کروبی شرط اول براندازی رژِیمه! مطمئن باشید که اونها هم دیگه نمیخوان دینشون آلوده به سیاست بشه ولی نمیتونند اعلام موضع کنند! هر جوری تونستند بهمون فهموندند که این رژیم رو نمیخوان ولی ما چسبیدیم به این یه تیکه که اونها گفتندما پیرو قانون اساسی هستیم. بله آقاجان ما پیرو قانون اساسی هستیم و بر اساس همین قانون میخواهیم قانون اساسی رو اصلاح کنیم. میخواهیم ولایت فقیه  و شورای نگهبان رو حذف کنیم قوه قضاییه رو مستقل کنیم. حجاب رو اختیاری کنیم و پرچم شیروخورشید رو افراشته کنیم.

پوسترهای چهارشنبه سوری




برای بهتر دیدن تصاویر روی آنها کلیک کنید!

کانتر یا 22 بهمن؟! هر جفتش یکی بود!

همیشه کانتر بازی میکردیم.تو گیم نت کل کل میکردیم ولی تا حالا تجربه ی این چنین واقعی نداشتیم.تو کانتر وقتی فلش میشی هیچی دیگه نمیبینی دقیقا همین اتفاق تو صادقیه افتاد گاز اشک آور افتاد جلو پام و تا اومدم بفهمم چی شده دیدم که ریه و چشمم آتیش گرفت و افتادم زمین داد زدم آتیش و بی هوش شدم چشمم رو که باز کردم دیدم رو زمین افتادم و یکی داره تو صورت رفیقم سیگار دود میکنه!اگه مردم کمکمون نکرده بودن و ما رو از رو زمین نکشیده بودن کنار احتمالا الآن کهریزک بودیم! یه صحنه هم توی فلکه دوم صادقیه اتفاق افتاد که خیلی واسه ام عجیب بود یه موتور تریل که یه گاردی سوارش بود اومد تو مردم و همونجوری موتور رو ول داد سمت مردم درست مثل مسابقات موتور سواری که موتور از پهلو ول میشه رو زمین ولی موتور سوار خودش رو از موتور میندازه پایین تا جیزیش نشه! موتور سه نفر که پشت ما بودند رو له کرد! و موتور سوار که مرد قوی پیکری بود از رو زمین بلند شد و شروع کرد به زدن اونها. دقیقا جلو چشم ما. من دوستام حمله کردیم به سمتش که مردم هم از کنار خیابون اومدن به کمکون. موتور سوار رو گرفتیم و یه گوشمالی حسابی دادیمش یه ماشینی جوونها رو که به احتمال زیاد پاشون شکسته بود برد .دودی که تو فضا بود و گیجی که من داشتم یاد وقتی افتادم که دمیج خوردم و فلش شدم و نمیدونم کجای زمین بازی ام.
یه پیرمردی چادر یه دختر خانم رو کشید و بهش گفت جنده و شروع کرد دختر رو زدن مردم بهش حمله کردن که دخترک رو نجات بدن و شروع کرد به فحاشی و گفت شما کافرید. جالب اینجاست کسی که به خودش اجازه میده حجاب کسی رو از سرش بکشه خودش رو حافظ دین خدا میدونه! اونجا که بودیم گفتند خاتمی و کروبی رو دستگیر کردند و مردم یه ذره دچار استرس شدند ولی یکی داد زد اونها هم مثل بقیه ما به مبارزمون ادامه میدیم و انگیزه ای دوباره به همه داد!
اشک آوری که باعث بیهوشی من شد به پای یکی از جوانانی که اول صف درگیر بود خورد مطمئنم که زانوش خرد شد و صدای خرد شدن استخونش هنوز تو گوشمه. یه ساختمونی رو داشتند میساختند که جلوش پر سنگ بود نیرو انتظامی چندتا تیر هوایی زد و و اشک آور انداخت و میخواست بیاد سمت ما که مارو بزنه ما هم نامردی نکردیم و با اون سنگها ازشون استقبال کردیم و باعث این شد که اشک آور های بیشتری به سمتمون شلیک بشه و اون اتفاق واسه ما افتاد.
چندتا فیلم هم گرفتم که چون توش قیافه دوستام و بقیه مردم معلومه آپلود نمیکنم. صدقیه در دست ما بود ما با ضربه زدن روی گاردریلهای خیابون و هر جسمی آهنی وحشتی تو دل پلیس ها انداختیم که نگو.
وقتی به هوش اومدم فکر کردم خیلی از محل دور شده بودیم ولی مثل فیلم هایی که دیده بودم انگار مارو از خط مقدم کشیده بودن عقب و داشتند درمانمون میکردند . اون خانومی که دست من رو گرفت و بلندم کرد گفت بچه ها خسته نباشید هنوز خیابون تو دست ماست یه نگاه کردم دیدم مردمی که جلو هستند دارند سمت نیروانتظامی سنگ پرتاب میکنند و کسایی که مصدوم میشن به عقب آورده و چند نفر دیگه میرن جلو جاشون رو پر میکنند مثل خط مقدم جبهه بود!
با روشن کردن آتیش اثر اشک آور ها خیلی کم شده بود ولی مردم دلاورانه ایستاده بودند. یکی از پلیسها گیرمون افتاد. جالب اینجاست که خیلی از پلیسها از شهرستانها آورده شده بودند چون نیرو واسه سرکوب به اندازه کافی نبود یکیشون که گیرما افتاد از بچه های تبریز بود و گفت که دیشب با اتوبوس از شهرهای مختلف ما رو بردند تو پادگان های نظامی و بهمون گفتند که فردا هر کاری میکنید بکنید ولی خونریزی زاه نندازید که آبروی نظام در خطره!
زنده موندیم بالاخره تا چهارشنبه سوری!

Tuesday, February 9, 2010

برای آقای مهیار مدیر دنباله

مهیارخان شاید دلیلی که من متوجه شوخی شما نشدم این بود که در بحث های بچه ها شرکت نمیکنید و ما شناختی از روحیه شما نداریم. هیچ عزیز به ما گفت که شما قبلا با کاربرا بیشتر دم خور میشدید. سو تفاهم بین من و شما امیدوارم رفع شده باشه و الان از شما درخواست میکنم که در سایت حضور فعال داشته باشید. مثل رفاقتی که بین بچه ها هست شما هم با ما رفیق بشید! امیدوارم ماجرای المن و بقیه کاربرها هم زودتر حل بشه! رفتن دنیای ایرانی و المن و گیگا و ... لطمه بزرگی به سایت میزنه و حتما با رفتن این کاربران بازدید از سایت کمتر میشه! به قول معروف باید از خواص دلجویی بشه! امیدوارم از امروز به مهیار خان بشه مهیارجون!!!

Monday, February 8, 2010



چون تو نظر سنجی اسم مهیار رو نذاشتم از ارسال لینک محروم شدم! قربون دموکراسی
همین کارها رو میکنی که محبوب نمیشی دیگه!




"شما به دلیل قرار ندادن نام مدیران سایت در لیست محبوبترین کاربران دنباله به مدت یک روز امکان ارسال لینک در سایت را ندارید"


مدیری که آخرین لینکش رو هفت ماه پیش فرستاده و زیر بقیه لینکها نه نظر میده نه + یا - چه جوری میشه ازش شناخت داشت و تو نظرسنجی محبوب ترین کاربر گذاشتش؟!
جای اسمهای زیادی مثل Giga _ Lman _ XblaX _ Siavash B _ Goli1354 _ imanbesabz _ tirtekene _ Valivaghih _ Mehran _ Taderso2 _ moulin_rouge  و .... خالیه چون اونها در سایت حضور دارند ولی فکر نمی کنم که جای مدیریت سایت اینجا خالی باشه!

Sunday, February 7, 2010

نظرسنجی

محبوب ترین کاربر دنباله کیست؟!

نکته ای مهم در راهپیمایی 22 بهمن

دوستان به محض این که از خانه خارج شدید با عینک آفتابی و یا ... صورت خود رو بپوشونید. خبرهایی رسیده که با دوربین های کوچکی که ما متوجه آنها نمیشیم افراد دولت در بین معترضان راه میروند و شعار میدهند و در همون حال تصاویر از صورت های معترضین ضبط میشه! حالا احتمال صحت این خبر ممکنه خیلی کم باشه ولی احتیاط کنیم. به هیچ وجه با هیچ فردی که در راهپیمایی آشنا شدید از راهپیمایی بر نگردید!!! آقایونی که ریش ندارن ریش بزارند و اونهایی که ریش دارند بعد از راهپیمایی ریشاشون رو زنند. خانم ها عینکهای آفتابی بزرگ بزنند و شالهایی که کمتر میندازند رو بندازند. در کل لباسهایی که معمولا میپوشید رو نپوشید. در صورت امکان کتونی و شلواری که برای دویدن مناسب باشه بپوشید. کتونی های ورزشی تایگر برای دویدن روی آسفالت مناسب نیست و باعث کوفتگی کف پا میشه. فعلا همین ببینم دیگه چه مشکلاتی قبلا باهاش مواجه بودم در بخش نظرات میگذارم

اطلاعیه شورای هماهنگی ۲۲ سبز



جهت بزرگ دیدن تصویر روی آن کلیک کنید!

13 نقطه شروع تظاهرات خواهند بود که عبارتند از : میدان هفت تیر، میدان ولی عصر، میدان توحید، میدان صادقیه، میدان فردوسی، میدان انقلاب، مترو آزادی، مترو نواب، میدان شمشیری، تقاطع فتح و سعیدی ، اکباتان ، میدان سعادت آباد و میدان ونک میدان هفت تیر، محل شروع تظاهرات ساکنین تهرانپارس، سهروردی، سیدخندان، مجیدیه، قائم مقام، عباس آباد خواهد بودمیدان ولی عصر، محل شروع تظاهرات ساکنین یوسف اباد، بهجت اباد، بلوار کشاورز، کریمخان، فاطمی خواهد بود میدان توحید محل شروع تظاهرات ساکنین گیشا، ستارخان، باقرخان، امیر آباد شمالیمیدان صادقیه محل شروع ساکنین پونک، شهرک ژاندارمری، بلوار فردوس، باغ فیض، طرشتمیدان فردوسی محل شروع ساکنین تهران نو، پیروزی، گرگان، امام حسین، نظام آباد، بهارستانمیدان انقلاب محل شروع تجمع ساکنین انقلاب، کارگر جنوبی، خوش ، فرصت، نصرت مترو نواب محل شروع تجمع ساکنین نواب، جمهوری میدان شمشیری شروع ساکنین یافت آباد، قزوین، یاخچی آباد، نازی آباد تقاطع سعیدی – فتح محل شروع معترضینی که از اسلامشهر، شهریار به مردم ملحق خواهند شدکسانی که از مقابل مترو آزادی تجمع را شروع خواهند کرد: ساکنین آذرباییجان، شادمان، رودکی، بهبودی اکباتان محل شروع ساکنین اکباتان، شهر زیبا، بلوار شقایق و معترضینی که از کرج به مردم خواهند پیوست میدان ونک مکان استقرار ساکنین ونک، تجریش، گاندی، میرداماد، ملاصدرا، پاسداران سعادت آباد، میدان کاج، مکان استقرار ساکنین سعادت آباد و شهرک غرب
4 مسیر اصلی به سمت آزادی حرکت خواهد کرد که با خطوط آبی، سبز، سیاه (2 خط سیاه مجزا) مشخص شده اند. در صورت ورود به میدان آزادی کل میدان را سبز خواهیم کرد. در صورتی که حاکمیت بنا به هر دلیلی اجازه ورود ما به میدان آزادی را ندهد، مردم مستقر در محورهای آبی و سبز از طریق خطوط قرمز به سمت مکان هایی از جمله اوین، صدا و سیما و پاستور و وزارت کشور حرکت خواهند کرد.
محورهای سیاه رنگ حتما باید به داخل میدان نفوذ نمایند و به هیچ و جه اجازه ندهند که پیاده نظام کودتا اجازه آزادی عمل یابدنیروهای حرکت کننده از سمت میدان های هفت تیر، ولی عصر تو حید و صادقیه در صورت عدم اجازه برای حضور در میدان، از طریق مسیرهای اعلام شده به معترضین ونک و سعادت آباد خواهند پیوست تا به سمت اوین و یا صدا و سیما حرکت نمایندنیروهای حرکت کننده از سمت مترو نواب، میدان فردوسی ، مترو آزادی اگر نتوانند وارد میدان آزادی شوند باید به سمت پاستور حرکت نمایندمعترضین ونک و سعادت آباد، نقش مهمی بازی خواهند کرد. این معترضین باید همواره در پیرامون اوین و صدا و سیما حضور داشته باشند تا سایر معترضین در صورت عدم موفقیت به ورود به میدان آزادی به آن ها ملحق شوند.

Friday, February 5, 2010

هنوز بچه ام 18 سالمه! ولی یادم وقتی 12 ساله بودم و قبل از اون هروقت کادو تولد عیدی یا چیزی هدیه می گرفتم خیلی خوشحال میشدم. هنوز هم عید نوروز عیدی میگیرم کادو تولد میگیرم ولی هدیه گرفتن از دست پدر یه مزه ی دیگه ای داره. ریش در آوردم هیکلم از بابام گنده تر شده با هم میریم فوتبال بازی میکنیم میریم استخر به قول مربوط وارد فاز جوونی شدیم. ولی امشب اومدم خونه دیدم بابام یه تیریپ اسپرت که بیست ساله ها میپوشن رو پوشیده و مامانم داره میخنده و بابام هی ژستای مختلف میگیره. کلاه موتورم دستم بود انداختمش رو مبل و گفتم به! حاجی شما و اینکارا! گناهه معصیت داره! خندید گفت مال من نیست که واسه تو خریدم پوشیدم ببینم چه شکلی میشم این رو که گفت یه ذره به سرم فشار آوردم ببینم امروز چه خبره. آخه تولدم که وسط تیرماهه. عید هم که نیست. کسی هم که نمرده تا بابام بخواد لباس بگیره و مارو از عزا در بیاره. گفتم مناسبتش چیه؟ گفت هیچی رفتم مغازه عمو ناصر (دوست بابام که من از بچگی بهش میگفتم عمو) واسه اش جنس اومده بود منم خوشم اومد واسه تو خریدم. رفتم تو حال و هوای بچگی یادمه بابام یه سال کادو تولدم یه کامیون واسم خرید که باید تیکه هاش رو خودت جمع میکردی خیلی از اون کامیونه خوشم میومد نمی دونم الان کجاست احتمالا تو انباری داره خاک میخوره . یاد کیکهای تولدم افتادم یه بار جوجه تیغی بود یه بار خرگوش یه بار میکی موس و ... . تو همون حال و هوا که رفته بودم تو بچگیام رفتم بابام رو بغل کردم و با صدای بچه گونه گفتم : مرشی پدر!اونم خندید و گفت خودت رو لوس نکن بیا اینارو بپوش ببینم بهت میاد یا نه!
منم که میدونم چی بگم خوشحال میشه گفتم : فردا میپوشم باهاش میرم مدرسه. اونم یه لبخندی زد و به مادر یه نگاهی کرد که یعنی سلیقه به این میگن! خیلی خوشحالم که رابطه من و داداشم با پدرمون مثل اکثر رابطه های پدر و پسری بی روح و خشک نیست.
واسه یه بار هم از وبلاگم استفاده خاطره نویسی کردم نه استفاده سیاسی!
امیدوارم اگه من هم پدر شدم مثل بابام آدم خوبی باشم!

Monday, February 1, 2010

امروز 12 بهمن 88

دوستم زنگ زد بهم گفت من الان انقلابم (کلاس کنکور داشته اونجا) گفت موتورسوارای پلیس و ماشین پلیس حضور گسترده ای دارند و رفت و آمد مردم نسبت به بقیه روزها بیشتر شده. ازم خواست بیام اینترنت ببینم چه خبره که متاسفانه خط ای دی اس ال من قطع بود و فکر کردم بدهی بالا آوردم ولی پسرعمه ام باهام تماس گرفت و گفت که اون هم خطش قطع شده. بعد از دو ساعت اینترنت وصل شد. به احتمال زیاد نا آرامی هایی امروز در خیابان انقلاب بی ربط با این قطعی اینترنت نباشه _ الله اکبر امشب رو یادتون نره ها!!!