Monday, December 28, 2009
در این عاشورا از کدام دسته بودیم؟
تو کدوم جبهه موندیم؟ رفتیم واسه آزادی جنگیدیم باتوم خوردیم که حسینی بشیم؟ یا رفتیم زدیم و کشتیم تا یزیدی بشیم؟ نشستیم تو خونه هامون تا کوفه ای بشیم؟ یا شب آخر وقتی چراغ خاموش شد رفتیم تو لونه هامون قایم شدیم؟ پدری رو دیدم که واقعا حسین وار اومده بود پسر خردسالش دستش رو گرفته بود و با لبخند شیرینش به همه وی نشون میداد یاد کی افتادین؟ من یاد علی اصغر افتادم! خانمی بود با مادرش بود که برادرش رو گم کرده بود و زینب وار دلواپس برادرش بود و داشت اشک میریخت و نگران که مبادا بلایی سرش بیاد ! جوونی رو دیدم که خودش رو انداخت جلو باتوم بسیجیها تا ناموس مملکتش رو کتک نزنند! یاد ابوالفضل افتادم . پلیسی رو دیدم که به مردم وی نشون میداد یاد حر ریاحی افتادم بسیجی هم دیدم که مردم رو میزد یاد خر افتادم میترسم تو آیینه نگاه کنم مبادا که چهره شمر رو ببینم!
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment