Friday, November 20, 2009
جنبش سبز نزدیک کننده قلب ها به یکدیگر
امروز نشسته بودم جلو کامپیوتر داشتم نظرات لباس شخصی های دنباله رو میخوندم همین طور که اراجیف اونارو میخوندم فکر کردم (اتفاق نادری بود که من فکر کنم نکته اصلی اینه) که ماها که از پر رو بازی های اینا بدمون میاد اصلا ازشون خوشمون نمیاد وقتی میان تو یه بحثی همه باهاشون یه جوری رفتار میکنن انگار که مریضی چیزی دارند اینها چه جوری میان تو جمعی که همه باهاشون مخالفند؟ پول خوبی گیرشون میاد؟ سادیسمی چیزی دارن؟ ذهنشون بسته است ؟ بعد به این فکر افتادم اون لباس شخصی هایی که مردم رو میزنند چه فکری میکنند؟ واقعا ایدئولوژیشون یه جوریه که اگه کسی باهاشون مخالف باشه بزنندش؟ یا اینکه باز شوق پوله؟ چه حسی دارن وقتی چند نفر دارن جلوشون مرگ بر خامنه ای میگن؟ فارسی میفهمن؟ به حلال و حرام بودن پولی که درمیارن چی؟ بعد همینجور که به این چیزها فکر میکردم یاد روز قدس افتادم پلیس ضد شورش داشت مردم رو با باتوم میزد یه زنی اومد دست یه پسر همسن و سال من رو گرفت و بغلش کرد به طوری که خودش بین ماموری که داشت با باتوم میزدش و اون پسر باشه. اون خانوم حدود 40 ساله اش بود. خیلی هم متین بود نمیدونم چرا پلیس دست از زدن اون خانوم بر نداشت تا اینکه مردم به سمت اون پلیس حمله ببرند و مجبور شه که ولشون کنه. تو یه مجلسی بودم سخنران گفت از نشانه های آخرالزمان اینه که مردم جسمهاشون پیش همه ولی دلهاشون از هم گسسته است. امید زیادی تو دلم به وجود اومد که یعنی ما ایرانی ها انقدر دلمون به هم نزدیکه که حاضریم کتک بخوریم ولی هموطنمون کتک نخوره؟ واقعا این جنبش سبز واسه من یه دانشگاهیه که توش عشق بهم یاد داده میشه. ( بانو زهرا فرمودند عدل نزدیک کننده قلوب به یکدیگره) فهمیدم که عدل چیزیه که مردم دارن بهش نزدیک میشوند. خدا کنه قلب لباس شخصیها هم نزدیک قلب مردم بشه
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment