پیام امیر

به خون بهای تو خون سیاه جلاد است


Balatarin

Monday, April 12, 2010

پدر ای وجودم از تو

پدر ای وجودم از تو
 قدرت و توان گرفته

ای که از دم نفسهات
هستی من جان گرفته

پدر ای که از تو جاری
خون زندگی تو رگهام

ای که از نور دو چشمت
نور زندگی به چشمام

پدر امروز به پاهام
دیگه نای رفتنی نیست

جز دریغی رو لبهام
دیگه حرف گفتنی نیست

پدر ، پیچ و خم راهم
نمیخوام بی راهه باشه

گل سرخ آرزوهام
توی فکر غنچه باشه

پدر دست یاری تو
اگه دستامو نگیره

کوره راه رفتن من
مثل شبهام میشه تیره


دو سه هفته است بابام رفته سفر دلم واسه اش تنگ شده! ته تقاری بابام دیگه!
خیلی آدم دوست داشتنییه!. بچه که بودم یادمه همیشه تو حیاط با ستاره داشتیم بازی میکردیم و از نوری که از زیر در میفتاد و صدای ماشینش میفهمیدیم اومده! سریع در رو باز میکردیم و پیکان سفید یخچالیش رو میاورد تو و پارک می کرد. بعد نوبت من و ستاره بود که از سر و کولش بالا بریم تا "به به" که واسمون خریده رو بده. حالا به به یا هله هوله هرچی بود ولی یادمه همیشه در پشت ماشین رو باز میکرد و هر چیزی بود یکی میداد به من یکی هم به ستاره و یکی هم مال داداشم بود!
پارسال  ستاره (هم بازی بچگی ها) رو تو نمایشگاه کتاب دیدم و اولین خاطره ای که از بچگیهامون زنده شد همین بود!
بابام (که البته ما بهش میگیم پدر) همیشه دوست داشت من و داداشم ورزشکار بشیم.ولی نشد! جفتمون رفتیم دنبال موسیقی و اول فکر میکردیم بابامون خوشش نیاد ولی خیلی ازمون حمایت کرد.یادمه همیشه میگفت میخوام تو یه فوتبالیست حرفه ای بشی و به داداشم میگفت مایکل جردن!وقتی که اول راهنمایی بودم و بهش گیردادم ویلن میخوام و میخوام برم موسیقی یاد بگیرم گفت : جفتتون به مادرتون رفتید اگه یه دختر داشتم به خودم میرفت یه ورزشکار درست حسابی ازش درمیومد!
آدم سرحالیه!همیشه تو مدرسه وقتی دوستام میفهمیدند بابام یه نظامیه و جانباز شیمیاییه فکر میکردند با یه آدم خشک مذهب طرف اند و از اینکه من انقدر ضد رژیم ام تعجب میکردند ولی وقتی بابام رو میدیدند تعجبشون چند برابر میشد.خیلی واسشون جالب بود که یه نظامی با پسرش بره بدنسازی و تیپ خاصی که میزنه رو میدیدند.
از وقتی که موسیقی رو گذاشتم کنار (تقریبا 2 سال پیش) بهم گیر داده که برو دنبالش و ول نکن حیفه! بعد از انتخابات هم که سه تایی (من و بابام و داداشم) پایه تظاهراتها بودیم. جدیدا بهم گیر داده انقدر لباس سبز نپوش این مچ بندت رو از دستت باز کن. یه آدم عوضی پیدا میشه از حسودی سنگ میندازه جلو راهت.نمیزارن بری دانشگاه. دانشگاه که قبول شدی برو از اونجا بزن نظام رو بیچاره کن و از این حرفها...
یه مدت هم گیر میداد: انقدر تو مدرسه حرف سیاسی نزن! این عوضی ها از بچه دو ساله جاسوس میسازند وای به حال این بسیجی های احمق! عکس خمینی رو از اول کتابت نکن یکی بفهمه بیچاره ات میکنه! انقدر به خامنه ای نگو سید علی یه دست میفته تو دهنت یه جا که نباید از دهنت در میره!پاشو برو درست رو بخون انقدر برنامه سیاسی نگاه نکن! بچه رو چه به این حرفها!

از ابی و گوگوش و امید و معین خیلی خوشش میاد! تو نسل جدید هم شادمهر عقیلی گوش میده!
تو سفرها هم که با آهنگهایی که ما بزاریم مجبورن حال میکنه!
صبور و شکیبا و غرور بی جهت هم نداره! یادمه مادرزرگم که فوت کرد عموم از غرورش جلو ما گریه نمیکرد ولی بابام خیلی راحت نشست سر قبر مادر بزرگم و باهاش خداحافظی کرد و اشک ریخت.
همیشه دوست داشتم شخصیتم مثل بابام بشه.خیلی اجتماعی با وقار و در عین حال خودمونی به سرعت مردم جذبش میشن و ...
شاید آدم های زیادی نشناسندش ولی برای من خیلی عزیزه و به نظر بزرگترین مرد دنیاست!

شنبه بر میگرده ایران!دلم خیلی واسه اش تنگ شده.

1 comment:

  1. ایشالله پدرت هر جا که هست سالم و سلامت یه خونه برگرده و با کلی سوغاتی
    :D

    ReplyDelete