روز اول مدرسه رو هیچ وقت یادم نمیره! یعنی هیچکس یادش نمیره.
از بچگی مغرور بودم با اینکه خیلی ناراحت بودم ولی گریه نمی کردم و برعکس بقیه که داشتند آبغوره می گرفتند پر رو بازی در می آوردم و سهم کیک بقیه رو می خوردم تا اینکه برنامه تموم شد و دیدم داداشم نیست! زدم زیر گریه. خانم معلم اومد بغلم کرد گفت چی شد تو که تا الآن سر حال بودی. دماغم رو کشیدم بالا و گفتم داداشم گم شده. معلم اول دبستانم بود هنوز هم چهره اش تو ذهنمه خیلی دوستش داشتم اون سال سال آخر دبیریش بود. از اون به بعد به من میگفت سرندی پیتی آخه چشمای درشتی هم داشتم.
بگذریم. بنده خدا ناراحتی اعصاب گرفته. سال اول ریاست جمهوری احمدی نژاد میره جلو مجلس که با باتوم میزننش و بستری میشه.
چند روز پیش تو خیابون دیدمش و رفتم جلو ساکش رو از دستش بگیرم تا واسه اش بیارم. سلام کردم و سریع منو شناخت باورم نمی شد. خیلی ذوق کردم.گفت سرندی پیتی تویی؟ گفتم آره خانم.گفت بزرگ شدی چشمات کوچیک شده ولی صورتت هنوز بچه گونه است.
تا دم خونه شون رفتم خواستم خداحافظی کنم که اومد ازم تشکر کنه و بغلم کرد.گفت اون موقع ها که کوچیک بودید همه تون میومدید که بغلتون کنم اما الآن سرخ میشید.
عشق به شاگرداش از تو چشماش می باره!
الآن چشمم افتاد به لینکهای بالاترین و دنباله درباره روز معلم یاد اون موقع ها افتادم.
با اینکه الآن خیلی عوض شده با معلم هامون اس ام اس بازی میکنیم و فوتبال میریم و خیلی رفیقیم ولی اون عشقی که تو دوران دبستان به معلمهامون داشتم یه چیز دیگه بود!
از بچگی مغرور بودم با اینکه خیلی ناراحت بودم ولی گریه نمی کردم و برعکس بقیه که داشتند آبغوره می گرفتند پر رو بازی در می آوردم و سهم کیک بقیه رو می خوردم تا اینکه برنامه تموم شد و دیدم داداشم نیست! زدم زیر گریه. خانم معلم اومد بغلم کرد گفت چی شد تو که تا الآن سر حال بودی. دماغم رو کشیدم بالا و گفتم داداشم گم شده. معلم اول دبستانم بود هنوز هم چهره اش تو ذهنمه خیلی دوستش داشتم اون سال سال آخر دبیریش بود. از اون به بعد به من میگفت سرندی پیتی آخه چشمای درشتی هم داشتم.
بگذریم. بنده خدا ناراحتی اعصاب گرفته. سال اول ریاست جمهوری احمدی نژاد میره جلو مجلس که با باتوم میزننش و بستری میشه.
چند روز پیش تو خیابون دیدمش و رفتم جلو ساکش رو از دستش بگیرم تا واسه اش بیارم. سلام کردم و سریع منو شناخت باورم نمی شد. خیلی ذوق کردم.گفت سرندی پیتی تویی؟ گفتم آره خانم.گفت بزرگ شدی چشمات کوچیک شده ولی صورتت هنوز بچه گونه است.
تا دم خونه شون رفتم خواستم خداحافظی کنم که اومد ازم تشکر کنه و بغلم کرد.گفت اون موقع ها که کوچیک بودید همه تون میومدید که بغلتون کنم اما الآن سرخ میشید.
عشق به شاگرداش از تو چشماش می باره!
الآن چشمم افتاد به لینکهای بالاترین و دنباله درباره روز معلم یاد اون موقع ها افتادم.
با اینکه الآن خیلی عوض شده با معلم هامون اس ام اس بازی میکنیم و فوتبال میریم و خیلی رفیقیم ولی اون عشقی که تو دوران دبستان به معلمهامون داشتم یه چیز دیگه بود!
سرندی پیتی؟؟ تو ؟دختری مگه؟ ما هی داداش صدات میکنیم؟
ReplyDeleteاین فاشیستا به هیچ کسی رحم نمیکنن....علم و ادبیات رو هم میخوان بکشن.
ReplyDeleteفروغ رو هم از جمله شاعرا خارج کردن....انگار به حرف اوناست...مردم باید شاعراشونو انتخاب کنن همونطور که قهرمانهاشونو انتخاب میکنن ...مثل تختی
خیلی قشنگ نوشتی از سبک نوشتاریت واقعا" لذت میبرم
الان مدرک واسه ات ایمیل می کنم!
ReplyDelete