سلام امروز تهران یه بارون خیلی خفن گرفت و منم مثل بچگیهام دویدم تو کوچه تا خیس خالی بشم.قبلا ها مادرم و بابام میومدن و من رو از کوچه میکشیدن تو خونه ولی این دفعه از پشت پنجره نگام کردن.وقتی اومدم تو نگاهشون عوض شده بود.چرا سن که بالا میره آدم کارای بچگیش رو بکنه عجیب میشه؟
خدا چه حالی امشب داد. حال اساسی!کاشکی میتونستم زیر بارون قدم بزنم ولی تا مچ پا آب بالا اومده بود و کتونیم خیس خالی شد.تازه سرما هم خوردم!
کاشکی میشد چندتا خیابون برم اونورتر! رعد و برق شدید بود و بیشتر آدم یاد آهنگ های متال میفتاد ولی زیر بارون این آهنگ از ایلیا منفرد اومد تو سرم:
خدا چه حالی امشب داد. حال اساسی!کاشکی میتونستم زیر بارون قدم بزنم ولی تا مچ پا آب بالا اومده بود و کتونیم خیس خالی شد.تازه سرما هم خوردم!
بارون می زنه روی گونه هام
می باره روی شونه هام بارون
بارون میاره برام یادت رو
گرمیه خاطراتت رو بارون
وای از این گذر دورون
وای از این گذر دورون
ای تو بهار من ، ای تو دلدار من
بی تو خزون شده آخره کار من
طی شده عمر من پشت این پنجره
بغض ابر های دل ، ریخته تو حنجره
اگه میخواهید گوش بدید و متن کاملش رو بخونید برید اینجا
جمعه 30بهمن 88
برف و بارونهای اینجا عجیبه و زیاد ولی یاد بارونهای ایران.
ReplyDeleteکوچههای شیراز.
رفقای با صفا و بی معرفت.
سختیها،آسونیها،عشق ها،جداییها،دوستیها،گریه ها،
خنده ها،هدیه ها.
وای وای که زیر بارون تو این فصل تو حافظیه با یکی فوتبال کردم.
با نارنجایی که سرما انداخته بودشون زمین.
دستبند طلایی یادگار بابا هم گم شد
.تونستم عینه همون رو باز بخرم و الان هم دستمه ولی اون آدمها،اون بارون،اون نارنج،اون فوتبال،اون لحظه لحظههایی که از قلب میخندیدم.
کجا بردی من رو پسر
چرا هرچی من بنویسم تو رو ناراحت میکنه؟
ReplyDeleteبه خدا قصدم آزار اذیت نیست.
این ابلیس کوچولو دلش تنگیده!
:((