سلام داداش. خوبی؟ میگن خدا خیلی به شهیدها حال میده راسته؟
یادمه بابام وقتی مادرش فوت کرد خواب مادرش رو دید و تو خواب از همه اموات ازش پرسید ولی تا از دوستاش که تو جبهه شهید شدند پرسیده بود مادرش بهش گفت که اونها مقامشون خیلی بالاست و ما نمی تونیم اونها رو ببینیم!
یادمه بابام وقتی مادرش فوت کرد خواب مادرش رو دید و تو خواب از همه اموات ازش پرسید ولی تا از دوستاش که تو جبهه شهید شدند پرسیده بود مادرش بهش گفت که اونها مقامشون خیلی بالاست و ما نمی تونیم اونها رو ببینیم!
میگن شهیدها زنده اند. یعنی الان میشنوی من چی میگم؟ ندیدمت هیچوقت ولی هر وقت عکست رو میبینم گریه ام میگیره. در اتاقم رو قفل کردم که کسی نبینه دارم گریه میکنم و مینویسم. یه سال اختلاف سنی بیشتر نداریم. یعنی تو بزرگتری.همیشه فکر میکردم بیام سر قبرت راحت میتونم گریه کنم و باهات درد و دل کنم. درسته همدیگه رو نمیشناسیم ولی خب دردمون درد مشترک بود. ولی نشد.اومدم سر قبرت و نتونستم چهار زانو بشینم پایین پات نتونستم بشینم و یه دل سیر گریه کنم! نتونستم دو تا انگشتم رو بزارم رو سنگ قبرت و یه فاتحه خشک خالی بخونم.آخه پسر چیکار کردی که از قبرت هم میترسن؟ چیکار کردی که 5 تا گردن کلفت همیشه اطراف قبرت راه میرن و از هرکی که میاد اونجا عکس میگیرن و هرکی بشینه سر قبرت رو بلند میکنند و ازش بازجویی میکنند؟ چیکار کردی که بچه 8 ساله با باباش میاد سر قبرت گریه میکنه تا پیرمرد 80 ساله! وقتی مادرت رو میدیدم که داره از تو حرف میزنه احساس شرم می کنم.حتی روم نمیشه به تلویزیون نگاه کنم.تا مادرت رو میبینم میگم من و امثال من چه جوابی داریم به ایشون بدیم؟ بشینیم تو خونه تا یکی بیاد رژیم رو عوض کنه؟ این جواب خون سهراب و اشکان هستش؟ فردا نمیتونم بیام بهت سر بزنم و تولدت رو تبریک بگم.از صبح تا غروب کلاس دارم.پیش دانشگاهیم.آره یادمه تو هم پیش دانشگاهی بودی.کنکور داشتی ولی همون موقع که بقیه نشسته بودند سر جلسه کنکور تو یا زیر شکنجه بودی یا پیش خدا!
داداش منو ببخش.توروخدا من رو ببخش خیلی کوتاهی کردم در حق خون تو و اشکان.نامردی شما برید و واسه ما شهید بشید ولی من بی تفاوت بشینم زندگیم رو کنم..نمیتونم دیگه بنویسم.تولدت مبارک!
No comments:
Post a Comment